نامه هایی به ننه حوا و بابا آدم ...

حرف هایی هست که فقط باید به پدر و مادر گفت.

نامه هایی به ننه حوا و بابا آدم ...

حرف هایی هست که فقط باید به پدر و مادر گفت.

۱۹
ارديبهشت

وقتی کسی تمام دلم شد از چون و چرایش نپرسید ...

از وقتی شناختمش فهمیدم دل اینکه در سینه دارم نیست، تمام ِ دلم، دار و ندارم اوست!

دیدم او نیمه ی گمشده ام نه تمام ِ گمشده ام، او تمام ِ من است!

از قامت ِ روح ِ من بلندتر، از صدای ِ درونم رساتر، از هرچه زیبا دیدم زیباتر، حالا انگار "اشرف ِ مخلوقات" بودن ِ آدمیزاد ملموس است!

فقط اوست که می تواند توامان برایم "خر حیوان نجیبی است" و "تحقیقی در فلسفه ی علم" را بخرد.

فقط اوست که قهر و مهرش هر دو به غایت شیرین و خریدنی است.

فقط اوست که می توانم به خاطر داشتنش تا ابد نذر ِ روزه کنم و نمازهای ِ بین ِ راهی ِ کامل - پهلو زده به جعفر طیار - بخوانم.


این همان است که فقط باشد، دیگر مهم نیست سقف ِ بالاسرم روی ِ زمین ِ کدام منطقه بنا شده باشد!

این همان است که آن ِ من است، همان که در پی اش بودم!

سند ِ وجودش را به یمن ِ نام ِ مبارک ِ محمد شش دانگ زدند به نامم ...

ثروت از این بیشتر؟


من نه رسم ِ مهر ِ زمین و ملک می دانم و نه خط ِ نوشته های سکه های زر را می خوانم ...

سواد ِ خواندن و نوشتن ِ نام تو کافی است ...


و افتخار ِ دامادی ِ ننه حوا و بابا آدم که از اولین نامه ها مشتاق ِ شنیدن ِ وصفت بودند و تا اینجا تشنه ی نامت ماندند و ...

حالا که نام ِ تو را می نوشند سیراب شدن را سراب می بینند و دیوانگی را حق ِ مسلم ِ من...

این همه جنون مبارکم باد.


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۱۵
ارديبهشت

سرم از همون موقع که صدای ِ شیون ِ از دست دادنتون توی گوشم پیچید رفت و سامونم از وقتی فهمیدم رفتنی هستین ...

حالا دیگه نه سر دارم نه سامون!

ننه حوا و باباجون آدم جون به نظر من همه ی ما کمپلت بی سر و سامونیم!

حالا بعضیامون رومون زیاده و فکر می کنیم سر و سامون داریم اساسی!

آدم  ِ بی ننه بابا هیچی نداره!

البته که داشتن و نداشتن بابا ننه به بودن و نبودن فیزیکیشون نیست!

.

.

.

حس این روزام اینه با اینکه تاج سرام رو سرم هستن اما گشنه ی یه لحظه دیدنتونم!

شماهایی که نه هستین نه دارمتون!

جمله ام فلسفی نبود، خیلی ساده حال ِ دلی و گفتم که آواره ی ننه بابای ِ آبا اجدادیشه!


امضا

ندیده ی شما- فاطیما:)

  • فاطیما محمودیان
۰۴
ارديبهشت
بوی خداحافظی می دادند دستهات از دور، بی اونکه حسشون کنم!
انگار باهام حرف می زدن!
هر پنج تا انگشت!
ازشون عسل می چکید، چشیدم، طعم زهرمار تلخ می دادند که تا تو بودی از چند فرسخی اش هم رد نشده بودم.

عسل  ِ ناب ِ سرانگشتای تو رو جدایی و ندیدن تلخ می کرد!
دیگه انگار هیچ گل خوشبو و خوش طعمی توی ِ دنیا نبود که هیچ زنبور ِ عسلی روش بشینه، انگاری بودن ِ تو بهونه ی همه ی گلا بود واسه میزبانی از زنبورای عسل و حالا که نیستی جز کاکتوس های ِ پیر ِ شهر هیشکی دل و دماغ ِ مهمونداری از زنبورای ِ عسل و نداره!

از بس گریه کردم دچار ِ افت ِ قند ِ خون شدم اما حیف که تو بساط ِ هیج طبیبی حتی قدر ِ یه انگشدونه هم عسل نیست که من و از این کمای ِ وحشی بیرون بیاره!


می میرم از عشق بازی با نامه های کهنه ی خطی  ِ تو و باباجون آدم ...
می کشین منو!


امضا
ندیده ی شما - فاطیما :)
  • فاطیما محمودیان
۰۲
ارديبهشت

سلام

عجله دارم، یعنی نه خود خودم، خر درونم عجله داره؛ خیال کرده رخش سهرابه داره به تاخت میره به خاطر همین دیگه بی مقدمه یهویی نوشتم سلام!

شما ننه بابای محترم هم حتما درک می کنید، اگرچه نسل من با شما خیلی فرق داره اما خب کلیات همونه!

احتمالا زمان شما هم خر درون وجود داشته منتها حالا پالونش عوض شده!

خلاصه که امروز میخوام درباره ی خر درونم باهاتون درد دل کنم؛ پایه ی شنیدن هستین یا دیگه از غرغرام خسته شدین؟


خسته شده باشین هم مهم نیست، تهش اینه از این به بعد نامه هام و نمی خونید، اما لااقلش اینه که پیش چهار تا در و همساده پز میدم که ننه بابام جزو قشر روشنفکر جامعه هستن و خوب می فهمن چی میگم!


اینم نشد دیگه دست کم چهار تا مثل خودم دور هم جمع میشیم و خر درونمون و توصیف می کنیم و روش های تربیتی و اینجور چیزاشو بررسی می کنیم.

بله!

مگه خر درون دل نداره؟

واقعا فکر می کنید نداره؟

ولی من مطمئنم داره!

دل داره، حس داره، شعور داره!

به نظر من خر درون یکی از فرهیخته ترین بخش های بدن آدمیزاده!

منتها یه ذره بدشانس بوده اسمش بد در رفته وگرنه یه وقتایی یه کارایی می کنه که عمرا فرزانه ترین مدعی یعنی همون مخ جان نمی تونه نصف این کارا هم انجام بده!


همین خر درونه که یهویی تصمیم میگیره یکیو در حد مرگ دوست داشته باشه، یا مثلا واسه یکی از بهترین دوستاش در حد ورشکستگی توپ ترین کادو رو بگیره، یا مثلا همین خر درونه که ...

که...

که...

حالا هرچی!

دیگه همشو که نباید من بگم، یه ذره هم شما ها از خر درونتون بگین!

خلاصه که من میگم خر درون خیلی هم خوبه، کلی هم فایده داره!
البته در مقابل من یه گروه هم هستند که معتقدند خر درون حکم آپاندیس یا دندون عقل و داره؛ مثلا خلق شده که چی شه!


به این گروه محترم وقتی کارشون لنگ خر درون شد میگم، سر وقتش!

تا اون وقت دوستون دارم ننه جون حواجون و باباجون آدم جونم.


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۳۰
فروردين

ننه جون حوا و باباجون آدم جونم سلام.

"از خدا که پنهون نیست، اما از شما چه پنهون هنوزم دلم براش میره، یه جوری میره که نمیتونم به هیچ بهونه ای برش گردونم!"

اینو همیشه خانجون هم می گفت، همون خانجونی که بعد ِ رفتن ِ آقاجون انقدر بی تاب شد که با هیچ نذر و نیازی نشد نگهش داریم!


همیشه از بازار بی زار بودم؛ اما حالا هرروز از صبح تا غروب سرم گرم و دلم سرده توی کوچه پس کوچه های بازار!

دلخوشم شاید این موجود ِ دوپا چیز ِ تازه ای کشف یا اختراع کرده باشه واسه دلخوش کنک ِ دلی که رفته و هنوزم که هنوزه برنگشته!


دلی که شاید جاشو حدس زدی اما دستت بهش نمی رسه، انگاری باید به یه بهونه ای حتی یه ریزه هم که شده از اون روزن تکون بخوره اونوقت گیسشو بگیری و کشون کشون بیاریش بیرون!


اما نه!

کشون کشون تا خود ِ قفسه ی سینه هم آوردن راضیم نمی کنه؛ چون می دونم اینجوری آوردن تقریبا یعنی هیچ!

نه؛ اینم نمیشه!

ببینم ننه جون حوای گیس سفید ِ خودم!

باباجون آدمی که قدت محض ِ تیاتر و قر و ادا و ژستای فیلسوفانه واسه یه چیک چیک دوربین عکاسی دوتا نشده!

اصلا شماها به من بگین یه همچین مواقعی باید چیکار کرد؟!!!


دل واسه گیر کردنه؛ منتها گیر کردنی که درگیری توش باشه ...

خانجون می گفت می ارزه! اما انقدر جوونای کله سیاه دیدم که یه شبه گیس سفید کردن تو آسیاب ِ غم که دیگه نمی تونم مث ِ باقی ِ حرفای ِ خانجون روش قسم بخورم!

دل برگردوندن انگاری نه کار شما دوتاس نه حتی خدا!

ننه جون نگو زبونم لال و روم به دیوار که نیست!


کار ِ خدا دل برگردوندن نیست!

باباجون آدم، اونجوری نیگام نکن! مقلب القلوب و حول حال واسه خداس؛ اما دل برگردوندنای این شکلی به گمونم نه!

نه که نتونه، ولی واقعیتش اینه که به گمونم خدا اینکاره نیست!

خدا اهل ِ دست به دست کردن ِ دلاس نه دست به سر کردنشون!

خدا تو کار وصل و فیصله دادن ِ جداییاس!

دیدم که میگم!

شما هم دیدین! خود ِ خدا که دیگه نگو و نپرس!


میگما! خوش به حال ِ خدا!

میتونه همه ی ماجراهای عشق و سیر ببینه، مسیر ِ همه ِی دلا رو دنبال کنه، از چشمشون بخونه! یه وقتایی حس می کنم خدا وقت ِ عاشقی کردن ِ بنده هاش دستاشو میذاره زیر چونش و میشینه یه قهوه ی داغ می خوره و مرحبا میگه که چه کردم من!


ننه جون حوا! زبونتو گاز نگیر، نزن تو صورتت! هی استغفرالله استغفرالله نگو!

بابا جون آدم رو برنگردون ازم!

ننه حوا! شما که سردسته ی قبیله ی دلبریا و باباجون آدم شما که از سران قبیله ی دلدادگیا بودین دیگه نگین که!

خوب که گوش کنید هر ثانیه هزار تا از بچه هاتون داد میزنن دلمون یه جوری رفته که برگشتنی تو کارش نیست؛ کسی بردتش که برگشتنی نیست، بی دل زندگی کردن درد داره!


بماند که این روزا دل داشتنم درد داره!

اصلا زندگی کردن و دست و پا زدن واسه "نه فقط زنده موندن" خودش کلی درده!


اما "درد" مقدس، شیرین ...

درد خود ِ زندگیه! چه بی دل ِ بی دل؛ چه دل دار ِ دلدار!


فقط کاش حضرت دلبر بخونه ...


امضا

ندیده ی شما- فاطیما:)

  • فاطیما محمودیان
۲۴
فروردين

دلتنگتون بودم!

دم دستم بودین و انگار نبودین!
هواتون و نداشتم!


هوای شما رو نداشتن یعنی نفس کم آوردن!

می دونین یعنی چی؟!!!

ننه حوا و بابا آدم که ور  ِ دل ِ آدم نباشن دیگه اون دل به چه دردی می خوره؟!!!

چه هوای ِ بدیه هوای ِ شما رو نداشتن!

چه قدر خفقان آوره نفس کشیدنای بی شما!


آخ که چه خوبه بوی ِ پیرهن گل گلی ِ ننه حوا و دیدن ِ زیرشلواری ِ راه راه ِ بابا آدم جون!

چشمی که چشم ِ دیدن ِ شما دو تا رو نداشته باشه باید رمق ِ هیچی نداشته باشه!

دلی که دل ِ دوس داشتن ِ شما دو تا رو نداشته باشه که دیگه دل نیست!

هرکی رو کرد به شما و گفت این دل ِ لامصبم تاب ِ دیدن ِ رخ ِ زردتون و نداره و از اون به بعد نه شما که خودش و شوت کرد توی زباله دونی ِ تاریخ ...

کاریش نداشته باشین فقط آدرسشو برام بفرستین تا بگم این چند وقتی که دلم با شما بود و ازتون دور بودم چی کشیدم!



امضا

ندیده ی شما- فاطیما:)

  • فاطیما محمودیان
۰۵
مهر

آخ امون از وقتی که دل بگیره!!!

یه وجبه و انگار تموم دنیا توی مشتشه!

از هرچی و هرجا می نویسی و میگی که حواست پرت شه بازم مث یه توپ قلقلی صاف میره جلو پای دل!


این روزا عقل و حواسم شدن عین کره ی زمین و دل شده مبدا و مقصدش!

هرچی چرخ بخوره بازم به دل می رسه!



یه جا خوندم نوشته بود: هیشکی از بهشت فرار نمی کنه!

من اما از همون لحظه هرچی دارم حساب کتاب می کنم هنوز تموم نشده!!!!

تعداد فرار از بهشت و میگم!


ننه حوا و بابا آدم جونم!

می دونید تا حالا چند تا بهشت و رد کردم؟

می دونید تا حالا از چند تا بهشت فرار کردم؟


داشتم فکر می کردم دیدم آدم اگه بهونه ی بهشت و از دست بده، تنها دلیل خوشگل مرگ میشه یه فنجون وصال حضرت دوست!

این خیلی خوبه ها!

اونم نه به جبر و از روی ناچاری، که از فرط اراده و اختیار دچار مرض "فرار از بهشت" بشی و تموم عشقت بشه شوق رسیدن به حضرت دوست؛ حالا چه وعده ی ملاقات توی جهنم باشه چه توی بهشت!

که دیدن روی ماه حضرت عشق هرکجا باشه بهشت می آفرینه!

اصلا خودش بهشته!

حتی بهشت زیرمجموعه ی تمام زیبایی های حضرتشه!

آخ!

دلم از "جمعیت" و هرچی پریشونی جز سکوت گریزونه!



و چه مرض زیبایی است سکوت محضی که در آن فقط می توان مبتلای بلای تو شد.

و دچار عشق تو شدن تا جایی که "تــــــــــــــــــــــــــــــا" ندارد ....


ننه حوا و بابا آدم عزیزم، برای یک فنجان نوشیدن وصالش سخت محتاج دعای شمام، دعا کنید.


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)


  • فاطیما محمودیان
۱۶
شهریور

ننه جون حوا و بابا جون آدم جونم، دلم یه مشت و مال اساسی میخواد.

دوس دارم یکی کاسه ی مخمو وا کنه، بعد این مخ خسته ی له و لورده رو بیاره بیرون آی مشت و مال بده، آی مشت و مال بده!

اصلا یه جفت چکمه پلاستیکی - از اونا که توی کفش فروشیای بلا و ملی می فروشن ، از همونا - بپوشن و جفت پا بپرن رو مخم تا قولنجش در بره!

کفش فروشی ملی و بلا رو نپرسین چیه که اونم توی همون فرهنگ لغتی که براتون فرستادم نوشتم!

اصل موضوع و داشته باشین!

ویترین ریخت و قیافه ی ما آدما هم گاهی کم میاره!

این یه مشت مخ، گاهی انقدر زور داره که هیشکی حریفش نمیشه!

چند روز پیشا بین این یه مشت مخ و صنوبری دلم یه دعوایی شده بود که عمرا جنگ جهانی اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم به پاش نمی رسیدن!

دل دلیل داشتا، ولی همه ی چشما به دهن اون یه وجبی بی ریخت بود، با اون همه چین و چروک!

ولی کسی به دل لپ گلی خوشگلم توجه نمی کرد!

من نمیدونم والا این متر ِ مخ دقیقا از کی اختراع شد؟

آخه مگه میشه همه چیو گذاشت وسط گود و با متر این بی ریخت ِ بدقواره سنجید؟

پس دل لپ قرمزی چی میشه که عین ماهی گلیای سفره ی هفت سین توی حوض ِ سینَمون بالا و پایین می پره؟

والا از روزی که چشم وا کردیم عشق دیدیم و دوس داشتن!

تا گریه میکردیم حداقل - کم کم - هفت هشت جفت دست - دقت کنید، هفت هشت جفت دست، یعنی به عبارتی 16 تا دست به طور تفکیک شده - دراز میشد سمت ما که دهن مبارک بسته شه خدای نکرده از فرط گریه خسته نشیم و گوشه ی خاطرمون کج نشه!

همین که دیگه لنگ محترم از قد و قواره ی قنداق زد بیرون، تا اومدیم بفهمیم دل چیه و مهربونی و عشق و مزه مزه کنیم گفتن وای حرفای خاکتوسری نزن بچه! قباحت داره!

اون موقع بود که این بی ریخت بدقواره ی چروک پروک و هی چپوندن تو چشم و چالمون که عاقل باش! فکر کن!

تا اومدیم با این بی ریخت بدقواره جور بشیم - که انصافا هرچه کردیم نشد - یکی درمیون می شنیدیم که خاکتو سر بی احساست کنن! تو مگه دل نداری؟ تو از احساس بویی نبردی مگه بچه؟

ای بابا! ما هم هنوز که هنوزه موندیم!

دلمون پیش ماهی لپ قرمز دلمونه و عقل هم که هنوز که هنوزه نمیدونم چی چیه همونجاس!

ما که نتونستیم اینو به این جماعت بفهمونیم، بی زحمت شما گیس سفیدی و ریش سفیدی کنید و اینا رو شیر فهم کنید!!!


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)



  • فاطیما محمودیان
۱۲
شهریور

ننه حوا و بابا آدم عزیزم.

صاف میرم سر اصل مطلب، راستی قبلش ســــــــــــــــــــــــــلام.

یه سوال اساسی همین اول کار بپرسم؟

زمان شما فیل هم بود؟ و اگر بود سایز دماغش چجوریا بود؟ لطفا خوب فکر کنید و بعد جواب بدین! چون خیلی خیلی مهمه!

سایز دقیق دماغ حضرت فیل خیلی مهمه!

چون مثلا شما فکر کنید یه نفر حین راه رفتن بخوره زمین، یا یکی از یه جا شوت شه، خب اینا خیلی با هم فرق دارن!

تازه شوت شدن بسته به اینکه از چه ارتفاعی صورت بگیره خیلی خیلی مهمه!

گاهی وقتا انقدر ارتفاع، کمه که گفتن یه میلی یا حتی نانومتر اینور اونور هم کلی توفیر داره اما یه وقتایی انقدر ارتفاعی که از اون عملیات شوتینگ صورت گرفته بلنده که اووووووووه مترها اینور اونور گفتن هم به جایی بر نمی خوره!

خلاصه که فکر کنم شما باید برین سراغ فیل هایی با خرطوم هایی به اندازه ی آسمان خراش!

آسمان خراش که می دونید چیه؟

توی اون فرهنگ لغتی که اخیرا براتون فرستادم توی قسمت آی کلاهدار بگردین پیداش می کنید!

آره دیگه، جونم براتون بگه به احتمال خیلی زیاد اون زمونا، یعنی زمون شما، فیل هایی با خرطوم های آنچنانی زندگی میکردن که هی روز به روز هم خرطوم دراز تر شدن و فرزندان و نواده ها و ندیده های شما - البته نه همه - شامل عملیات شوتینگ شدن و چنین شد که هم اکنون، در این زمانه شاهدش هستیم!


خوب شدین نیستین ببینین و غصه بخورین که بعضی از این ندیده های شما از دماغ فیل افتادن، چجووووووووووورم!!!!


امضا

ندیده ی شما - فاطیما:)

  • فاطیما محمودیان
۰۸
شهریور
خط به خط اتفاقا رو مرور کردم. دنیا رو زیر و رو کردم، آدماشو اسکن کردم، دیدم خیلیامون وجه تشابهای زیادی با هم داریم!
اگرچه خیلی وقتا داعیه ی من بهترم من بهترم داریم!
فیگور تفکر بکر و برتر داریم!
ولی هممون سر و ته یه کرباسیم! خیلی وقتا - کاش لااقل فقط وقت خستگی  - اما وقت و بی وقت لم میدیم به اسم و رسم و پشت و پناهمون میشه مارک های آنچنانی!
من فقط مدپوشا و پیگیرای انواع مارک و مارک باز نمیدونم!
به نظرم اونایی که سعی می کنن خودشونو زیر پرچم جایی پنهون کنن هم مارک بازن! حتی از اون نوع اول بدتر!
لم دادن به اسم دانشگاه های به اصطلاح معتبر و پزهای گاه و بیگاه، لم دادن به پست های مدیریتی و آن چنانی، لم دادن به مقدسات، لم دادن به تفکرات نابی که خودشان بهتر می دانند مالکانش کسان دیگری هستند!
خلاصه که اینجا همه ی ما یه پا مارک بازیم!
هرکی یه برچسبی گیر آورده و چسبونده به پیشونیش و توی عالم خودش داره کیف می کنه!
یکی برچسب فشن، یکی درس و دانشگاه، یکی پول و ثروت، یکی اصل و نسب، یکی دین و مذهب!!!
خلاصه خیال هردوتون تخت، اینجا همه مارک دارن، اصل جنسن!


ولی خداییشو بخواهین دلم هوای یه آدم تقلبی!!! کرده!
یه آدم غیرمارکدار!
یه نفر بی برچسب!
یکی که به چیزی و کسی و نامی لم نده، رو پای خودش واسه!

اینجا ما از اینا نداریم؛ شماها دارین؟
میشه اینبار که اومدین به خوابم برام یه دونه از این آدما پیدا کنید و سوغاتی بیارین؟
بوسمند و تشکرناک روی ماه هر دوتون

امضا
ندیده ی شما - فاطیما:)

  • فاطیما محمودیان