نامه هایی به ننه حوا و بابا آدم ...

حرف هایی هست که فقط باید به پدر و مادر گفت.

نامه هایی به ننه حوا و بابا آدم ...

حرف هایی هست که فقط باید به پدر و مادر گفت.

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۵
ارديبهشت

سبک ِ زندگی ِ مردمکان را سبُک دیدیم که عاقبتمان این شد ...

وگرنه روزی سه وعده قربان صدقه رفتن ِ پینه ی دست های چون شمایان و بوسه بر پیشانی ِ آفتاب سوخته تان نه صرفا به حکم ِ کار از محکم کاری عیب نکردن که برای ِ کاری که خود احکم محکمات است، از هر اهمی مهم تر است ...


ننه حوا و بابا آدم عزیزم!

از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان!

دلم هوس ِ یه بابا لنگ دراز کرده که مدتهاست - البته یکی دو هفته ای میشه که بیشتر - دوس دارم داشته باشمش!

شاید از بخت ِ بد ِ دل ِ منه که منجی ِ این روزام شده بابا لنگ دراز و لابد فراهم کردن ِ شرایط ِ ظهورش گیس های مجعد ِ بافته شده و مقدار ِ زیادی خل بازیه که ...

بگذریم!


نه نگذریم!

البته از گیس و بافت بگذریم اما از خل بازی که کلید ِ درای ِ قفل شده ی زیادیه نه!

با اینکه من از عقل و هوش و ذکاوت بهره ی چندانی نبردم اما به نظرم خل وضع بودن بیشتر به کار ِ آدم میاد تا خرمن خرمن عقل!

همون یه جو عقلی که دارم و میخوام بسپرم به باد ِ فنا و بزنم به طبل ِ دیوانگی که عجیب عالمی داره!

همه ی فلاسفه هم جمع کنید دورم همشون و متقاعد  می کنم که کلا عقل چیز مسخره و اضافه ای توی وجود ِ ما موجودای دوپاس، دندون ِ عقل که پیشکش!


خلاصه که ایندفعه اگه خواستین به ندیدتون سر بزنید و سوغات بیارین، حتما کمی ...

باشه، اصرار دارین عقل بیارین بیارین اما یه عقل ِ شیرین!

من عاشق ِ شهد و شکرم؛ کام ِ زهرمار شده جز با عقل ِ شیرین درمون نمیشه!



امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۱۹
ارديبهشت

وقتی کسی تمام دلم شد از چون و چرایش نپرسید ...

از وقتی شناختمش فهمیدم دل اینکه در سینه دارم نیست، تمام ِ دلم، دار و ندارم اوست!

دیدم او نیمه ی گمشده ام نه تمام ِ گمشده ام، او تمام ِ من است!

از قامت ِ روح ِ من بلندتر، از صدای ِ درونم رساتر، از هرچه زیبا دیدم زیباتر، حالا انگار "اشرف ِ مخلوقات" بودن ِ آدمیزاد ملموس است!

فقط اوست که می تواند توامان برایم "خر حیوان نجیبی است" و "تحقیقی در فلسفه ی علم" را بخرد.

فقط اوست که قهر و مهرش هر دو به غایت شیرین و خریدنی است.

فقط اوست که می توانم به خاطر داشتنش تا ابد نذر ِ روزه کنم و نمازهای ِ بین ِ راهی ِ کامل - پهلو زده به جعفر طیار - بخوانم.


این همان است که فقط باشد، دیگر مهم نیست سقف ِ بالاسرم روی ِ زمین ِ کدام منطقه بنا شده باشد!

این همان است که آن ِ من است، همان که در پی اش بودم!

سند ِ وجودش را به یمن ِ نام ِ مبارک ِ محمد شش دانگ زدند به نامم ...

ثروت از این بیشتر؟


من نه رسم ِ مهر ِ زمین و ملک می دانم و نه خط ِ نوشته های سکه های زر را می خوانم ...

سواد ِ خواندن و نوشتن ِ نام تو کافی است ...


و افتخار ِ دامادی ِ ننه حوا و بابا آدم که از اولین نامه ها مشتاق ِ شنیدن ِ وصفت بودند و تا اینجا تشنه ی نامت ماندند و ...

حالا که نام ِ تو را می نوشند سیراب شدن را سراب می بینند و دیوانگی را حق ِ مسلم ِ من...

این همه جنون مبارکم باد.


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۱۵
ارديبهشت

سرم از همون موقع که صدای ِ شیون ِ از دست دادنتون توی گوشم پیچید رفت و سامونم از وقتی فهمیدم رفتنی هستین ...

حالا دیگه نه سر دارم نه سامون!

ننه حوا و باباجون آدم جون به نظر من همه ی ما کمپلت بی سر و سامونیم!

حالا بعضیامون رومون زیاده و فکر می کنیم سر و سامون داریم اساسی!

آدم  ِ بی ننه بابا هیچی نداره!

البته که داشتن و نداشتن بابا ننه به بودن و نبودن فیزیکیشون نیست!

.

.

.

حس این روزام اینه با اینکه تاج سرام رو سرم هستن اما گشنه ی یه لحظه دیدنتونم!

شماهایی که نه هستین نه دارمتون!

جمله ام فلسفی نبود، خیلی ساده حال ِ دلی و گفتم که آواره ی ننه بابای ِ آبا اجدادیشه!


امضا

ندیده ی شما- فاطیما:)

  • فاطیما محمودیان
۰۴
ارديبهشت
بوی خداحافظی می دادند دستهات از دور، بی اونکه حسشون کنم!
انگار باهام حرف می زدن!
هر پنج تا انگشت!
ازشون عسل می چکید، چشیدم، طعم زهرمار تلخ می دادند که تا تو بودی از چند فرسخی اش هم رد نشده بودم.

عسل  ِ ناب ِ سرانگشتای تو رو جدایی و ندیدن تلخ می کرد!
دیگه انگار هیچ گل خوشبو و خوش طعمی توی ِ دنیا نبود که هیچ زنبور ِ عسلی روش بشینه، انگاری بودن ِ تو بهونه ی همه ی گلا بود واسه میزبانی از زنبورای عسل و حالا که نیستی جز کاکتوس های ِ پیر ِ شهر هیشکی دل و دماغ ِ مهمونداری از زنبورای ِ عسل و نداره!

از بس گریه کردم دچار ِ افت ِ قند ِ خون شدم اما حیف که تو بساط ِ هیج طبیبی حتی قدر ِ یه انگشدونه هم عسل نیست که من و از این کمای ِ وحشی بیرون بیاره!


می میرم از عشق بازی با نامه های کهنه ی خطی  ِ تو و باباجون آدم ...
می کشین منو!


امضا
ندیده ی شما - فاطیما :)
  • فاطیما محمودیان
۰۲
ارديبهشت

سلام

عجله دارم، یعنی نه خود خودم، خر درونم عجله داره؛ خیال کرده رخش سهرابه داره به تاخت میره به خاطر همین دیگه بی مقدمه یهویی نوشتم سلام!

شما ننه بابای محترم هم حتما درک می کنید، اگرچه نسل من با شما خیلی فرق داره اما خب کلیات همونه!

احتمالا زمان شما هم خر درون وجود داشته منتها حالا پالونش عوض شده!

خلاصه که امروز میخوام درباره ی خر درونم باهاتون درد دل کنم؛ پایه ی شنیدن هستین یا دیگه از غرغرام خسته شدین؟


خسته شده باشین هم مهم نیست، تهش اینه از این به بعد نامه هام و نمی خونید، اما لااقلش اینه که پیش چهار تا در و همساده پز میدم که ننه بابام جزو قشر روشنفکر جامعه هستن و خوب می فهمن چی میگم!


اینم نشد دیگه دست کم چهار تا مثل خودم دور هم جمع میشیم و خر درونمون و توصیف می کنیم و روش های تربیتی و اینجور چیزاشو بررسی می کنیم.

بله!

مگه خر درون دل نداره؟

واقعا فکر می کنید نداره؟

ولی من مطمئنم داره!

دل داره، حس داره، شعور داره!

به نظر من خر درون یکی از فرهیخته ترین بخش های بدن آدمیزاده!

منتها یه ذره بدشانس بوده اسمش بد در رفته وگرنه یه وقتایی یه کارایی می کنه که عمرا فرزانه ترین مدعی یعنی همون مخ جان نمی تونه نصف این کارا هم انجام بده!


همین خر درونه که یهویی تصمیم میگیره یکیو در حد مرگ دوست داشته باشه، یا مثلا واسه یکی از بهترین دوستاش در حد ورشکستگی توپ ترین کادو رو بگیره، یا مثلا همین خر درونه که ...

که...

که...

حالا هرچی!

دیگه همشو که نباید من بگم، یه ذره هم شما ها از خر درونتون بگین!

خلاصه که من میگم خر درون خیلی هم خوبه، کلی هم فایده داره!
البته در مقابل من یه گروه هم هستند که معتقدند خر درون حکم آپاندیس یا دندون عقل و داره؛ مثلا خلق شده که چی شه!


به این گروه محترم وقتی کارشون لنگ خر درون شد میگم، سر وقتش!

تا اون وقت دوستون دارم ننه جون حواجون و باباجون آدم جونم.


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان