نامه هایی به ننه حوا و بابا آدم ...

حرف هایی هست که فقط باید به پدر و مادر گفت.

نامه هایی به ننه حوا و بابا آدم ...

حرف هایی هست که فقط باید به پدر و مادر گفت.

۱۴
شهریور

یه جوری دلم تنگ میشه برات / محاله بتونی تصور کنی

از اون ترانه هاییه که قبل سلام علیک گفتنش واجب و نگفتنش گناه محضه!

ترانه ای که صد البته نمیشه و نباید واسه هرکسی خوند!

اما نه ننه حوا نه بابا آدم جونم هیچ کدوم هرکی نیستن!

باید با جون و دل قبل سلام علیک براشون خوند:

یـــــــــــــــــــه جوری دلم تنگ میشه برات / محـــــــــــــــــــــــاله بتونی تصور کنی!!!


آخ!

دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ ...

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام


شیشه ی دلمو دلتنگی شماها بدجور شکسته؛ حالا دیگه ننه سرما دلهره ی ورود به دلمو نداره، میاد و خونه می کنه و جا خوش می کنه؛ شاید انقد که دلم یخ بزنه ...

این یه بیت و زمزمه کردن کار هر دلی نیست، فقط از پس یه دل عاشق برمیاد!

دل عاشقی که حتی اگه یخ بزنه بازم عاشقی می کنه ...


یــــــــــــه جوری دلم تنگ میشه برات / مـــــــــــحاله بتونی تصور کنی ...

عاشقی کردن کار دلم نیست، آرزوشـــــــــــــــــــــه ...




امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۰۹
تیر

سلامی از سر صبر بر مادر و پدری که صبورانه پای حرف دلم نشستند و پیر شدند و دم نزدند ...

و قصه ی عاشقی ما ندیده ها سر دراز دارد ...


می خواهم دانشمند شوم

رایانه ای بسازم

تا من را ببلعد تا تو

خسته شدم از اسکن های پیاپی

ضبط های بی حاصل

و شکست های دایال آپ

روزی وقتی لپ تاپت را بگشایی

مرا خواهی دید

که از بس منتظرت بودم

دو فنجان چای ذغالی

سوغات پایتخت نشینان کشورت

از کوچه پس کوچه های فرحزاد

از دهن افتاده است!



صبورانه عاشقی هایم را دیدید؛ پا به پایم در پستوی دلتان اشک ریختید و هرگز ...

بگذریم؛ کاش دو فنجان چای داغ ذغالی می شد سه تا؛ من، ننه حوا و بابا آدم!

لم می دادیم روی یکی از تخت های فرحزاد و چای می نوشیدیم و چای می نوشیدیم و چای می نوشیدیم.


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)


  • فاطیما محمودیان
۰۷
تیر

ننه حوا و بابا آدم جونم اینا سلام.

به علت اینکه زور روزه بر ما چربیده و اصولا نای تایپ کردن نمانده پی نوشت و پس نوشت های نوشته ام بماند برای بعد.

عجالتا این قدیمی نوشت را برایتان می فرستم.


حتی به حرف های دلم اکتفا نکن

میلت نبود نامه که دادم تو وا نکن

عمری به بی وفایی تو خو گرفته ام

طبق روال پیش برو باز تا نکن

من گرچه کافرم تو مسلمان بمان هنوز

نذر ندیدنم تو نماز قضا نکن

دیگر نمی نشینم از این پس به پای تو

تو جاده را ببین و سرت را هوا نکن

در تره بار عشق همه چیز در هم است

یادت بماند این و تو ما را سوا نکن


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۰۲
تیر

آخ که قربون ننه حوا و بابا جون آدم جونم بشم که تفاوت نسل هم روی درکشون کوچکترین تاثیر منفی نداشته :)


گم شده دست و پام میون چشمات

آخ که بشم قربون قد و بالات

این جذبه عجیب منو گرفته

طرز نگات و از کی داری سوغات؟

من که پی ات نیومدم لعنتی

تو هی نشستی جلو پام با گیرات

گیج تو بودم و نشد بفهمم

ترجمه ی تک به تک اداهات

یعنی تو بازیچه ی دستام شدی

دیگه نمیخوامت خدا به همرات




# طفلی دل ِ پاپتی کوچولوم

چند قدمی بازم اومد پا به پات



برم تا دیر نشده براتون اسفند دود کنم و وان یکاد بخونم که از بس خوبین اول از همه شعر و ترانه و حرف دل و میریزم تو دامن شماها :)



امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۰۱
تیر

سلام

منو ببخشید

دیر وقته، تازه هم براتون نامه نوشتم ولی خب چیکار کنم؛ یه ننه حوا و یه بابا آدم که بیشتر ندارم!

تهش اینه که خیلی خسته بودین و خوابتون میومد نامه رو بذارین زیر بالشتتون و ادامه ی خوابتون و ببیند اما بگیرید و بذارین منم یه نفس راحت بکشم؛ دیگه قول میدم هیچی نگم جز اینکه ترانمو ته نامه بنویسم؛ تشکرناکتونم به خدا :*


بذار هوات همینجوری بمونه

بذار که گم بشیم و پیدا نشیم

بذار اگه همو یه روزی دیدیم

از ته مجلس واسه هم پا نشیم

بذار خبر نداشته باشیم از هم

وقت وداع از غم هم تا نشیم

یکی که رفت اون یکیمون نشینه

بگه تو قول دادی که تنها نشیم

دست من و شما نبود از اول

قسمتمون این بوده که مانشیم

قسمتمون این بوده پر بگیریم

دلخوش آینده و فردا نشیم

فقط یه قول مردونه تا آخر

تو قلب هیشکی غیر هم جا نشیم

نگیم فلانی رفته بی خیالش

نترسیم از اینکه یهو تنها شیم

.

.

.

# با گریه قولمو شکستم اما

خودت می خواستی من و تو ما نشیم


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۳۱
خرداد


ننه حوا و بابا آدم جونم سلام.

داشتم شعرای قدیمی و زیر و رو می کردم که چشمم خورد به این!


 گفتم خداحافظ

گول خوردی باز

حالا هی می گویم سلام

و تو از دور

دستت نمی رسد

که مرا

خاموش کنی

قضای این همه سلام را

کی به جا می آوری؟

یه وقتایی ما ندیده ها بدجوری دلتنگ میشیم!

ممکنه دلتنگ کسی بشیم که ور دلمونه یا فرسنگ ها دور؛ دل ما ندیده ها حساب کتاب بر نمی داره، تنگ که بشه فقط باید دست به دامن خدا شد؛ از زمونه ی شما خبر ندارم؛ نمی دونم بگم اگه نبوده خوش به حالتون یا بدا به حالتون!

من همیشه به رفقای گرمابه و گلستانم میگم غم یه اصالتی داره که یه بغل شادی نداره!

ما ندیده های دیوونه اصالت ِ غم و با یه دنیا شادی عوض نمی کنیم!

یه وقتایی آرزو می کنم همه ی دلتنگیای دنیا و همه ی سلام های بی جواب مال من باشن، گرفتن یه عالمه علیک وقتی که اصلا توقعشو نداری خیلی لذتبخشه و من چشم انتظار اون روزم ...



امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۲۹
خرداد

ننه جون حوا و بابا جون آدم جونم سلام

یه وقتایی آدم دلش میخواد فقط زل بزنه تو چشم عزیزاش بدون یه کلمه حرف زدن؛ مثل الان!

راستی یه شعر هم براتون گذاشتم، از گذشته های دور، بازم به سفارش ندیدتون ور ِ دل هم بخونیدش :)


 دوباره شیرجه زد ماه در دلم بی حس

گلوی ماه گرفته است می کند خس خس

کم است این همه دل تا شنا کند در آن

کمک کنید برای وداع از این مجلس

اثر نداشت که ماه از میان دل برود

به روی صحنه سرودم دیالوگ مکبث

زبان من که در آورد مو ولی او ماند

و این دلی که گرفته است تا ابد نقرس

تلاش من که به بن بست می رسد اخر

چه بر می اید از این سبز سیبک نارس؟



امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۲۷
خرداد

ننه حوا و بابا جون آدم جونی سلام.

دروغ چرا! جز ندیدن روی ماه شما کلی ملالمندم که سر وقت همه را در نامه ای خصوصی - و نه سرگشاده - تقدیم می کنم.

مثلا یکیش دوری از کلی فضای مجازیه!

کناره گیریای جبری و ایزوله شدن و گیر کردن توی سلول انفرادی ِ مغز و تن که امیدوارم به زودی برطرف بشه.

بگین آمین تا خبر دست اولم و براتون بنویسم ...


قراره، یعنی همین الانه با دلم قرار گذاشتم هر از گاهی هم که شده از شعرام هم اینجا بنویسم.

دور از جون شاعرا یه وقتایی یه چیزایی می نویسم که ریخت  و قیافشون بدک نیس، بهشون میگم شعر، حالا بقیه ی ندیده هاتون چی بگن الله اعلم!

خلاصه که بسم الله و گفتم تا خدا چی بخواد.یه وقتایی با تک بیتیام توی جی پلاس عالمی داشتم! شماها که اون موقع نداشتین، خبر ندارین چیه، مث من که الان ندارم، نه جی پلاس، نه اینستا نه هیچی دیگه به جز همین صندوق پستی که اسمش وبلاگه!


منم و دلی که خوشه به گاه و بی گاه نوشتن چهارتا دست نویس که یه وقتایی میشن تک بیتی، یه وقتایی دو بیتی، یه وقتایی غزل و ترانه و یه وقتایی هم ...


ننه جون حوا و بابا جون آدم بی زحمت بشینید ور ِ دل ِ هم و تموم نوشته هام و بخونید که دلخوش شما دو تا مخاطب ِ جونیم ...

 

روسری سر کردنم مثل همان دوران هنوز

طعم بازیگوشی ِ بالا و پایین رفتن است

لذت سر کردن این روسری رنگ رنگ

با دو دست تو گره روی گره آوردن است



امضا

ندیده ی شما- فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۱۴
خرداد

ننه حوا و بابا جون آدم جونم سلام

جون به جونم کنن ندیده ی شمام که جونم به جونتون بنده، حالا چه ده ماه درمیون بیام و یه نامه بنویسم چه هرروز ...

مهم اینه دلم واسه دلتنگ شدنتون روز و شب نمی شناسه.


می دونید دیشب داشتم به چی فکر می کردم؟

اینکه ما آدما - یعنی ما ندیده های شما - مگه قراره چند سال عمر کنیم که انقدر ندید بدید بازی درمیاریم؟

ندید بدید بازی واسه مسافرخونه هایی که معلوم نیست چند وقت مهمونشونیم!

ندید بدید بازی واسه لباسایی که قراره تن پوش تنی بشن که قراره چند صباح دیگه بسپریمشون به خاک!

ندید بدید بازی واسه ریخت و قیافه ای که وقتی خاک تو آغوش خودش بگیره دیگه ردی از چشم و لب و دهن نمی مونه و همه میشیم دو پاره استخون ...


ندید بدید بازی واسه یه تیکه کاغذ پاره که بهش میگن مدرک و زیر خاک - احتمالا - از هیچ کس نمی پرسن مدرکت چیه از کدوم دانشگاه با کدوم معدل!

نمی دونم شایدم ورژن نکیر و منکرها مدام آپدیت شن و نکیر منکرای امروزی اینو بپرسن!


خلاصه که ننه جون حوا و بابا جون آدم جونم متاسفانه در حال حاضر شما کلی ندیده ی ندید بدید دارین که از باقی ندید بدید بازیشون - ندید بدید بازیمون - به خاطر یه سری مسائل!!! فاکتور گرفتم!

خدا بهتون صبر بده ...


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان
۲۵
ارديبهشت

سبک ِ زندگی ِ مردمکان را سبُک دیدیم که عاقبتمان این شد ...

وگرنه روزی سه وعده قربان صدقه رفتن ِ پینه ی دست های چون شمایان و بوسه بر پیشانی ِ آفتاب سوخته تان نه صرفا به حکم ِ کار از محکم کاری عیب نکردن که برای ِ کاری که خود احکم محکمات است، از هر اهمی مهم تر است ...


ننه حوا و بابا آدم عزیزم!

از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان!

دلم هوس ِ یه بابا لنگ دراز کرده که مدتهاست - البته یکی دو هفته ای میشه که بیشتر - دوس دارم داشته باشمش!

شاید از بخت ِ بد ِ دل ِ منه که منجی ِ این روزام شده بابا لنگ دراز و لابد فراهم کردن ِ شرایط ِ ظهورش گیس های مجعد ِ بافته شده و مقدار ِ زیادی خل بازیه که ...

بگذریم!


نه نگذریم!

البته از گیس و بافت بگذریم اما از خل بازی که کلید ِ درای ِ قفل شده ی زیادیه نه!

با اینکه من از عقل و هوش و ذکاوت بهره ی چندانی نبردم اما به نظرم خل وضع بودن بیشتر به کار ِ آدم میاد تا خرمن خرمن عقل!

همون یه جو عقلی که دارم و میخوام بسپرم به باد ِ فنا و بزنم به طبل ِ دیوانگی که عجیب عالمی داره!

همه ی فلاسفه هم جمع کنید دورم همشون و متقاعد  می کنم که کلا عقل چیز مسخره و اضافه ای توی وجود ِ ما موجودای دوپاس، دندون ِ عقل که پیشکش!


خلاصه که ایندفعه اگه خواستین به ندیدتون سر بزنید و سوغات بیارین، حتما کمی ...

باشه، اصرار دارین عقل بیارین بیارین اما یه عقل ِ شیرین!

من عاشق ِ شهد و شکرم؛ کام ِ زهرمار شده جز با عقل ِ شیرین درمون نمیشه!



امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)

  • فاطیما محمودیان