نامه هایی به ننه حوا و بابا آدم ...

حرف هایی هست که فقط باید به پدر و مادر گفت.

نامه هایی به ننه حوا و بابا آدم ...

حرف هایی هست که فقط باید به پدر و مادر گفت.

دلم پیش ماهی لپ قرمز دلمه!

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۰۷ ق.ظ

ننه جون حوا و بابا جون آدم جونم، دلم یه مشت و مال اساسی میخواد.

دوس دارم یکی کاسه ی مخمو وا کنه، بعد این مخ خسته ی له و لورده رو بیاره بیرون آی مشت و مال بده، آی مشت و مال بده!

اصلا یه جفت چکمه پلاستیکی - از اونا که توی کفش فروشیای بلا و ملی می فروشن ، از همونا - بپوشن و جفت پا بپرن رو مخم تا قولنجش در بره!

کفش فروشی ملی و بلا رو نپرسین چیه که اونم توی همون فرهنگ لغتی که براتون فرستادم نوشتم!

اصل موضوع و داشته باشین!

ویترین ریخت و قیافه ی ما آدما هم گاهی کم میاره!

این یه مشت مخ، گاهی انقدر زور داره که هیشکی حریفش نمیشه!

چند روز پیشا بین این یه مشت مخ و صنوبری دلم یه دعوایی شده بود که عمرا جنگ جهانی اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم به پاش نمی رسیدن!

دل دلیل داشتا، ولی همه ی چشما به دهن اون یه وجبی بی ریخت بود، با اون همه چین و چروک!

ولی کسی به دل لپ گلی خوشگلم توجه نمی کرد!

من نمیدونم والا این متر ِ مخ دقیقا از کی اختراع شد؟

آخه مگه میشه همه چیو گذاشت وسط گود و با متر این بی ریخت ِ بدقواره سنجید؟

پس دل لپ قرمزی چی میشه که عین ماهی گلیای سفره ی هفت سین توی حوض ِ سینَمون بالا و پایین می پره؟

والا از روزی که چشم وا کردیم عشق دیدیم و دوس داشتن!

تا گریه میکردیم حداقل - کم کم - هفت هشت جفت دست - دقت کنید، هفت هشت جفت دست، یعنی به عبارتی 16 تا دست به طور تفکیک شده - دراز میشد سمت ما که دهن مبارک بسته شه خدای نکرده از فرط گریه خسته نشیم و گوشه ی خاطرمون کج نشه!

همین که دیگه لنگ محترم از قد و قواره ی قنداق زد بیرون، تا اومدیم بفهمیم دل چیه و مهربونی و عشق و مزه مزه کنیم گفتن وای حرفای خاکتوسری نزن بچه! قباحت داره!

اون موقع بود که این بی ریخت بدقواره ی چروک پروک و هی چپوندن تو چشم و چالمون که عاقل باش! فکر کن!

تا اومدیم با این بی ریخت بدقواره جور بشیم - که انصافا هرچه کردیم نشد - یکی درمیون می شنیدیم که خاکتو سر بی احساست کنن! تو مگه دل نداری؟ تو از احساس بویی نبردی مگه بچه؟

ای بابا! ما هم هنوز که هنوزه موندیم!

دلمون پیش ماهی لپ قرمز دلمونه و عقل هم که هنوز که هنوزه نمیدونم چی چیه همونجاس!

ما که نتونستیم اینو به این جماعت بفهمونیم، بی زحمت شما گیس سفیدی و ریش سفیدی کنید و اینا رو شیر فهم کنید!!!


امضا

ندیده ی شما - فاطیما :)



  • فاطیما محمودیان

نظرات  (۶)

خوب بود (:

پاسخ:
ممنون
کاش نقدتون هم می نوشتین
  • علی عزت زاده
  • زیبا بود
    پاسخ:
    ممنون
    کاش نقد هم می کردین
    نسبت به قبلی ها بسیار عالی بود
    ممنون

    بسیار عالی یعنی من خوب فهمیدم و خوب فهمیدم 
    پاسخ:
    شکر :)
  • مصطفی برزگر
  • سلام همکار بیان نویس و همپلاسی عزیز
    زیبا بود
    پاسخ:
    ممنونم جناب برزگر
    بزرگوارید
  • محمد پورنفیسی
  • درود

    ای بابا کو عقل و کو دل ؟
    اینقدر تفکر کردیم ، که همش می کفتند تو دوباره .. زدی
    ایده میدادی می گفتند تو درست رو بخون بسه ، ای بابا آخه چقدر درست وقتی دل نباشه پای درس عقل رو نکشه جلو چه فایده ای داره موندن :|
    در کل منظورم این بود
    اگه ( البته ببخشیدااااااااا ) به جای اون تو سر زدن و نشوندن های ما
    زیر بال و پرمون رو می گرفتید عالی بود نه آلی
    یاعلی
    پاسخ:
    گرچه گفتند نگردید که نیست ...
    ولی هست جناب پورنفیسی!
    خسته نباید شد از جست و جو!
    بین دل و عقل...بین عشق و عقل میون عرفا همیشه عشق برنده است...همیشه

    حالا میگم تا فرقش معلوم بشه

    اینی که ما بهش میگیم عقل همون فکرمونه.همون دو دوتا چارتای زندگی
    اما دل...اما قلب و اما عقل
    گفتن العقل نور...درسته؟
    جای نور کجاست؟توی دل توی قلب
    جای فکر کجاست؟تو مغز و با به قول خودت مخ:)

    نور چیکار میکنه؟خوب رو از بد مشخص میکنه... اون هم با دل!
    سخت ک نشد؟ :)

    پاسخ:
    عالی بود ...
    من یه شعار، نگم شعار یه ایمان قلبی دارم که عقل یک احساس چگال است.

    احساس بنیاد وجود آدمی است!
    دل پایه ی خلقت است.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی